یک نفر...
[ بازدید : 63 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]
به یاد آرزو هایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد ...
ازدلتنگـــــے چیزے شنیده اے؟
مثل این است ڪه دستت را
باڪاغذ بریده باشے ...
زخمــے نميزند!
خونــے نميريزد!
ولـــے ...
ميسوزاند عجـــيب !!!
کافی است کسی صدایم کند
کمی مکث کند
و
بگوید:خوبی؟
آن وقت چیزی نمی گویم
فقط از گریه منفجر می شوم
هر وقتـــ دلتــــ پره میتونیــــ یه لیوانو بندازیـــــ و بشکونیـــــ تا شاید یکمــــ آروم شیـــــ .
یا مثلا یه کاغذ سفیدو خط خطیـــــــ کنیــــــ . . .
میتونیـــــــــ هم دل یه نفرو بشکونیـــــــ تا دلتـــــ خنکــــــــــ شه !!!
من به خودمــــــ اجازه نمیدمــــــــ حتیــــــــــ یه لیوانو الکیــــــــــ بشکونمـــــــــ .
چطور بعضیا حاضر میشنــــ دل با ارزش یه عاشقـــــ رو به راحتیــــ بشکوننـــــ؟؟؟
من رابطمونو نمی فهمم
بعضی وقتا دوستیم
بعضی وقتا از دوست بیشتر
و بعضی وقتا واست یه غریبم
هر جور بودنی رو میشه تحمل کرد
جز بودن نصف و نیمه ...
می گویند : ساده می نویسی …
از من می خواهند به نوشته هایم شاخ و برگ دهم …
آنها گناهی ندارند ، نمی دانند که دیگر کار ما از
شاخ و برگ گذشته است !
مهم ریشه بود که تیشه خورد.......
سلام خدا جون
می دونم ازم دلخوری
میدونم چند وقته بهت سر نزدم
میدونم دیگه دوستم نداری
حس میکنم
از شادیم دور شدم
میدونم چون فراموشت کردم
اما حساب گناهامو داری
یادت نرفته
مثل همیشه
به بن بست میخورم
دلتنگ می شم
میام سراغت
الان دلم اندازه آسمون گرفته
این بار نه از دورو بریام
از خودم
یه مدته حضورت توی لحظه هایم بودنم حس نمیشه
یه مدته بودنت توی زندگیم کمرنگ شده
دیگه صدای ارامش بخش اذانت آرومم نمیکنه
منو میترسونه
مضطربم میکنه
خدا جون کمکم کن
نزار بی تو بمونم